خاطرات هفته29سه ماه سوممممم
دوشنبه93.11.27 وارد ماه هفت شدم... یعنی سه ماهه ی سومم....
تا حالا دو سوم راه رو با همه
ی خوبیهاش و سختی هاش پشت سر گذاشتم و چقدر زود گذشت ، انگار همین دیروز بود که بی
بی چکم مثبت شد و از خوشحالی داشتم بال در می اوردم.
خلاصه دوران خوب و شیرینی هست
و کاش هیچ وقت تموم نشه...
تکون خوردناش...وول خوردناش....خواب بودنش...سکسکه
هاش...همه و همه ی ثانیه های با اون بودن برای من بهترین زمان و خاطره و بهترین
رویاست.
از خدا ممنونم بابت این لطف بی دریغش که شامل حال من کرد و اجازه داد تا منم این
همه قشنگی رو ،این همه هیجان رو تجربه کنم و شاد باشم.این شش ماهی که گذشت توی این 17
سال زندگیم بهترین لحظات زندگیم بود و احساس کردم به خاطر وجود این فرشته ی توی دلمه
که اینقدر امیدوارانه شبها به امید دیدن یه صبح زیبا چشمام رو باز میکنم. سِوداجونم عاشقانه
دوستت داریم و بی صبرانه منتظر حضورت در این خانه ی عشقمون هستیم.میخوام هر چه
زودتر ببینمت...میخوام هر چه زود تر با صدای خنده ها و گریه هات سکوت دونفره ی این
خونه رو بشکونی و من و باباتو از تنهایی نجات بدی.دوستت داریم .خدایا مواظب کوچولوی من
باش و این 3 ماه باقیمانده هم همراهمون باش تا به سلامت دختر من به دنیا بیاد.